کد مطلب:28486 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:133
پس از حمد و سپاس خداوند؛ تو را خبر می دهم كه علی به ذوقار آمده است و چون خبر جمعیت و نیروی ما بدو رسیده، با ترس و وحشت در آن جا اقامت گزیده است. او به سان اسب سرخْ موی است.اگر جلو آید، پی شود و اگر عقب نشیند، كشته شود. حفصه، كنیزان خود را فراخواند تا برایش بخوانند و دف زنند و به آنان دستور داد كه در آوازه خوانی خود، این اشعار را بخوانند: چه خبر؟ چه خبر؟ علی در سفر است؛ مانند اسب سرخْ مو اگر جلو رود، پی شود و اگر عقب نشیند، كشته شود. و دختران طُلَقاء[1] نزد حفصه می آمدند و برای شنیدن این آوازه خوانی اجتماع می كردند. چون خبر به امّ كلثوم دختر علی علیه السلام رسید، چادر به سر كرد و به همراه زنانی دیگر، به طور ناشناس، نزد آنان رفت. سپس صورت خود را آشكار كرد.چون حفصه او را شناخت، خجالت كشید و «إنا للَّه وإنا إلیه راجعون» بر زبان راند. امّ كلثوم گفت: اگر شما دو تن (یعنی عایشه و حفصه) امروز علیه علی علیه السلام هم پیمان شده اید، درگذشته نیز علیه برادرش (پیامبر خدا) هم دست شدید و خداوند درباره شما آیاتی را نازل كرده است. حفصه گفت: بس كن، خدایت رحمت كند! و دستور داد تا نامه را آوردند و پاره كردند و به درگاه خداوند، استغفار نمود.[2].
2181.شرح نهج البلاغة- به نقل از ابو مخنف-: وقتی علی علیه السلام به سرزمین ذوقار رسید، عایشه برای حفصه دختر عمر، چنین نامه نوشت: